هزل نامه سعدی – ۴


ز چشم مست امّید خواب می بینم
تو خوش بخفت، که ما را قرار خفتن نیست
بدیدن از تو قناعت نمی توانم کــــــرد
حکایتی دگرم هست و جای گفتن نیســـت

_هزلیات، ص290


یک پاسخ به “هزل نامه سعدی – ۴”

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *