برچسب: سعدی شیرازی

  • هزل نامه سعدی – 2

    دوش گفتم ز عشق توبه کنم که گه رفتن از جهان آمد توبه کردم ازین سخن، که مرا یاد آن یار دلستان آمد بر زبان نام کون او بردم کیر را آب بر دهان آمد

  • عشق نامه سعدی – 6

    همه عمر برندارم سر از این خمار مستی که هنوز من نبودم که تو در دلم نشستی تو نه مثل آفتابی که حضور و غیبت افتد دگران روند و آیند و تو همچنان که هستی همه عمر برندارم سر از این خمار مستی که هنوز من نبودم که تو در دلم نشستی تو نه مثل […]

  • عشق نامه سعدی – 4

    من چرا دل به تو دادم که دلم می‌شکنی یا چه کردم که نگه باز به من می‌نکنی دل و جانم به تو مشغول و نظر در چپ و راست تا  ندانند ح ریفان که  تو  منظور  منی دیگران چون بروند از نظر از دل بروند تو چنان در دل من رفته که جان در […]

  • پندنامه سعدی – 9

    پرتو  نیکان  نگیرد هر که بنیادش  بد است تربیت نااهل را چون گِزدکان* بر گنبد است گلستان، 46 عاقبت گرگ زاده، گرگ شود گرچه  با آدمی  بزرگ  شود گلستان، ص47

  • عشق نامه سعدی – 5

    پیش کسی رو که طلبکار تست ناز بر آن کن که خریدار تست گلستان، ص142

  • پندنامه سعدی – 8

    خـر که کمـــتر نهنــــد بر وی بار         بی شــک آســــوده تر کنــد رفتار توانگرزاده­ای را دیدم بر سر گور پدر نشسته و با درویش بچه­ای، مناظره در پیوسته که صندوق تربت ما سنگین است و کتابه رنگین و فرش رخام انداخته و خشت پیروزه در او به کار برده. به گور […]

  • هزل نامه سعدی – 1

    مرکب از  بهر  راحتی  باشد               بنده  از اسب خویش  در  رنجست گوشت قطعا بر استخوانش نیست      راست خواهی چو اسب شطرنجست گلستان، شیخ شیرین سخن، سعدی، ص291

  • عشُاق نامه سعدی – ۲

    « به کمند سر زلفت نه من افتادم و بس که به هر حلقه موییت گرفتاری هست» غزلیات؛ سعدی

  • خردنامه سعدی – ۳

    بنی آدم اعضای یکدیگرند                      که در آفرینش ز یک گوهرند چو عضوی به درد آورد روزگار                  دگر عضوها را نماند قرار بر بالین تربت یحیی پیغامبر(ع) معتکف بودم در جامع دمشق که یکی از ملوک عرب که به بی انصافی منسوب بود اتفاقاً به زیارت آمد و […]

  • پندنامه سعدی – ۷

    گرچه شاطر* بود خروس به جنگ     چه زند پیش باز رویین چنگ؟ گُربه شیر است در گرفتن موش     لیک موش است در مصاف پلنگ گلستان، ص39 *چابُک