برچسب: سعدی شیرازی

  • سعدیا! چون تو کجا نادره گفتاری هست؟

    سعدیا! چون تو کجا نادره گفتاری هست؟ یا چو شیرین سخنت نخل شکرباری هست؟ یا چو بستان و گلستان تو گلزاری هست؟ هیچم ار نیست، تمنای توام باری هست مشنو ای دوست! که غیر از تو مرا یاری هست یا شب و روز بجز فکر توام کاری هست » *** لطف گفتار تو شد دام […]

  • عشق نامه سعدی – ۱3

    بارها گفته‌ام این روی به هر کس منمای تــا تـأمــل نــکـنـد دیــده هـر بـی بــصرت _غزلیات، شیج اجل

  • خردنامه سعدی – 11

    چـو یکبار گفتی مگو باز پــس که حلوا چو یکبار خوردند بس . _گلستان، باب چهارم (در فوائد خاموشی)

  • باب هشتم، گلستان سعدی : در آداب صحبت

    مال از بهر آسایش عمرست نه عمر از بهر گرد کردن مال عاقلی را پرسیدند نیک بخت کیست و بدبختی چیست؟ گفت نیک بخت آن که خورد و کشت و بدبخت آنکه مرد و هشت. حضرت موسی علیه السلام قارون را نصیحت کرد که اَحْسَن کما اَحسنَ اللهُ الیک[۱] نشنید و عاقبتش شنیدی خواهی که […]

  • خردنامه سعدی – 10

    هر چه گفتيم جز حکايت دوست در همه عمر از آن پشيمانيم

  • خردنامه سعدی – 8

    سر گرگ باید هم اوّل برید          نه چون گوسفندان مردم درید

  • خردنامه سعدی – 7

    اگر آدمی به چشم است و دهان و گوش و بینی چه میان نقش دیوار و میان آدمیت ؟

  • عشق نامه سعدی – 8

    دستم نداد قوت رفتن به پیش یار چندی به پای رفتم و چندی به سر شدم تا رفتنش ببینم و گفتنش بشنوم از پای تا به سر همه سمع و بصر شدم

  • پندنامه سعدی – 10

    ای زبر دست زیر دست آزار    گرم تا کی بماند این بازار؟ به چه کار آیدت جهانداری؟     مُردنت به که مردم آزاری گلستان، ص53

  • عشق نامه سعدی – 7

    دوست دارم که بپوشی رخ همچون قمرت تا چو خورشید نبینند به هر بام  و  درت دوست دارم که بپوشی رخ همچون قمرت تا چو خورشید نبینند به هر بام و درت جرم بیگانه نباشد که تو خود صورت خویش گر در آیینه ببینی برود دل ز برت جای خنده‌ست سخن گفتن شیرین پیشت کب […]