-
خردنامه سعدی – 13
تنگ چشمان نظر به میوه کنند ما تماشاکنان بستانیم تو به سیمای شخص مینگری ما در آثار صنع حیرانیم
-
عشق نامه سعدی – ۱4
همه عمر برندارم سر از این خمار مستی که هنوز من نبودم که تو در دلم نشستی تو نه مثل آفتابی که حضور و غیبت افتد دگران روند و آیند و تو همچنان که هستی
-
خردنامه سعدی – 12
عالم ناپرهیزگار کور مشعله دار است _گلستان، باب هشتم، در آداب صحبت
-
تضمین زیبای شهریار از شعر زیبایی از سعدی
غزل سعدی : من ندانستم از اول که تو بی مهر و وفایی عهد نابســـتن از آن به که ببندی و نپایی دوســـتان عیب کنندم که چرا دل بتو دادم باید اول بتو گفــــتن که چنین خوب چرایی ای که گفتــی مرو اندر پی خوبـــان زمانه ما کجـــــائیم در این بهر تفکر تو کجـــایی عشق […]
-
سعدیا! چون تو کجا نادره گفتاری هست؟
سعدیا! چون تو کجا نادره گفتاری هست؟ یا چو شیرین سخنت نخل شکرباری هست؟ یا چو بستان و گلستان تو گلزاری هست؟ هیچم ار نیست، تمنای توام باری هست مشنو ای دوست! که غیر از تو مرا یاری هست یا شب و روز بجز فکر توام کاری هست » *** لطف گفتار تو شد دام […]
-
عشق نامه سعدی – ۱3
بارها گفتهام این روی به هر کس منمای تــا تـأمــل نــکـنـد دیــده هـر بـی بــصرت _غزلیات، شیج اجل
-
خردنامه سعدی – 11
چـو یکبار گفتی مگو باز پــس که حلوا چو یکبار خوردند بس . _گلستان، باب چهارم (در فوائد خاموشی)
-
پندنامه سعدی – 11
مکن نماز بر آن هیچ کس که هیچ نکرد که عمر در سر تحصیل مال کرد و نخورد . مال از بهر آسايش عمر است نه عمر از بهر گرد كردن مال. عاقلي را پرسيدند: نيك بخت كيست و بدبختي چيست؟ گفت: نيك بخت آنكه خورد و كشت، و بدبخت آنكه مرد و هشت. _گلستان
-
باب هشتم، گلستان سعدی : در آداب صحبت
مال از بهر آسایش عمرست نه عمر از بهر گرد کردن مال عاقلی را پرسیدند نیک بخت کیست و بدبختی چیست؟ گفت نیک بخت آن که خورد و کشت و بدبخت آنکه مرد و هشت. حضرت موسی علیه السلام قارون را نصیحت کرد که اَحْسَن کما اَحسنَ اللهُ الیک[۱] نشنید و عاقبتش شنیدی خواهی که […]
-
خردنامه سعدی – 10
هر چه گفتيم جز حکايت دوست در همه عمر از آن پشيمانيم