-
خردنامه سعدی – 18
هر چه نپايد دلبستگي را نشايد.
-
خردنامه سعدی – 16
«دل دوستان آزردن، مراد دشمنان برآوردن است.» سعدی
-
عشق نامه سعدی – 19
بیما؟ تو به سر بری همه عمر ما؟ بیتو گمان مبر که یک دم
-
عشق نامه سعدی – 18
ای مرغ سحر عشف ز پروانه بیاموز کان سوخته را جان شد و آواز نیامد _رساله در عقل و عشق
-
عشق نامه سعدی – ۱۷
ای برتر از خیال و قیاس و گمان و وهم وز هر چه گفته اند و شنیدیم و خوانده ایم مجلس تمام گشت و به آخر رسید عمر ما همچنان در اول وصف تو مانده ایم!
-
عشق نامه سعدی – ۱۶
حیف است سخت گفتن با هر گس از آن لب # دشنام به من بده، که درودت بفرستم دیری است که سعدی به دل از عشق تو می گفت: # این بت نه عجب باشد اگر من بپرسم بند همه غم های جهان بر دل من بود # دربند تو افتادم و از جمله بترسم […]
-
پندنامه سعدی – ۱2
رقم بر خود به نادانی کشیدی # که نادان را به صحبت برگزیدی طلب کردم ز دانای یکی پند # مرا فرمود به نادان مپیوند که گردانای دهری، خر بباشب # وگر نادانی، ابله تر بباشی _گلستان ص198
-
عشق نامه سعدی – ۱4
همه عمر برندارم سر از این خمار مستی که هنوز من نبودم که تو در دلم نشستی تو نه مثل آفتابی که حضور و غیبت افتد دگران روند و آیند و تو همچنان که هستی
-
عشق نامه سعدی – ۱3
بارها گفتهام این روی به هر کس منمای تــا تـأمــل نــکـنـد دیــده هـر بـی بــصرت _غزلیات، شیج اجل
-
خردنامه سعدی – 11
چـو یکبار گفتی مگو باز پــس که حلوا چو یکبار خوردند بس . _گلستان، باب چهارم (در فوائد خاموشی)