برچسب: عشق نامه

  • عشق نامه سعدی – 54

    نه طریق دوستانست و نه شرط مهربانی که به دوستان یک‌دل، سر دست برفشانی نفسی بیا و بنشین، سخنی بگو و بشنو که به تشنگی بمردم، بر آب زندگانی _غزل617

  • عشق نامه سعدی – 53

    به خنده گفت که «سعدی» از این سخن بگریز کجا روم که به زندان عشق دربندم غزل377   (سیمین‌ساق » سعدی شیرازی » دیوان » غزلیات » غزل377)

  • عشق نامه سعدی – 52

    یک روز به اتفاق صحرا من و تو از شهر برون شویم تنها من و تو دانی که من و تو کی به هم خوش باشیم؟ آنوقت که کس نباشد الا من و تو سیمین‌ساق » سعدی شیرازی » دیوان اشعار » رباعیات سعدی » رباعی شماره ۱۲۴

  • عشق نامه سعدی – 51

    چشم رضا و مرحمت، بر همه باز می کنی چون که به بخت ما رسد این همه ناز می کنی!

  • عشق نامه سعدی – 19

    بی‌ما؟ تو به سر بری همه عمر ما؟ بی‌تو گمان مبر که یک دم

  • عشق نامه سعدی – ۱3

    بارها گفته‌ام این روی به هر کس منمای تــا تـأمــل نــکـنـد دیــده هـر بـی بــصرت _غزلیات، شیج اجل

  • عشق نامه سعدی – 8

    دستم نداد قوت رفتن به پیش یار چندی به پای رفتم و چندی به سر شدم تا رفتنش ببینم و گفتنش بشنوم از پای تا به سر همه سمع و بصر شدم

  • عشق نامه سعدی – 7

    دوست دارم که بپوشی رخ همچون قمرت تا چو خورشید نبینند به هر بام  و  درت دوست دارم که بپوشی رخ همچون قمرت تا چو خورشید نبینند به هر بام و درت جرم بیگانه نباشد که تو خود صورت خویش گر در آیینه ببینی برود دل ز برت جای خنده‌ست سخن گفتن شیرین پیشت کب […]