-
هزل نامه سعدی – 3
آن شنیدی که در بلاد شمال بود مردی بخیل صاحب مال دختری زشت روی و بدخو داشت کز همه چیز جامه نیکو داشت زشت باشد دبیقی و دیبا که بود بر عروس نا زیبا با جوانی چو لعبت سیمین عقد بستش به مبلغی کابین شب خلوت که وقت عشرت بود غرق عود کرد و مشک […]
-
هزل نامه سعدی – 1
مرکب از بهر راحتی باشد بنده از اسب خویش در رنجست گوشت قطعا بر استخوانش نیست راست خواهی چو اسب شطرنجست گلستان، شیخ شیرین سخن، سعدی، ص291