-
خردنامه سعدی – 2
تن آدمی شریف است ، به جان آدمیت نه همین لباس زیبا ست ، نشان آدمیت اگر آدمی به چشم است و دهان و گوش و بینی چه میان نقش دیوار و میان آدمیت ؟ خور و خواب و خشم و شهوت ، شغب است و جهل و ظلمت َحیَوان خبر ندارد ز جهان آدمیت […]
-
پندنامه سعدی – 4
کنونت که امکان گفتار هست بگو ای برادر به لطف و خوشی که فردا چو پیک اجل در رسد به حکم ضرورت زبان درکشی گلستان، ص35
-
پندنامه سعدی – 3
«یکی از حکما، شنیدم که می گفت: هر کسی به جهل خویش اقرار نکند، مگر آن کسی که چون دیگری در سخن باشد همچنان تمام نا گفته، سخن آغاز کند.» سخن را سر است ای خردمند و بن میاور سخن در میان سخن خداوند تدبیر و فرهنگ و هوش نگوید سخن، تا نبیند خموش […]
-
پندنامه سعدی – ۲
اگر چه پیش خردمند خامشی ادبست ….. به وقت مصلحت آن به که در سخن کوشی دو چیز طیره* عقلست دم فروبستن ….. به وقت گفتن و، گفتن به وقت خاموشی گلستان، صفحه35 * طیره = سبکی، خفّت