-
پندنامه سعدی – 19
عاشقان کشتگان معشوقند بر نیاید ز کشتگان آواز ای مرغ سحر عشق ز پروانه بیاموز کان سوخته را جان شد و آواز نیامد این مدعیان در طلبش بی خبرانند کانرا که خبر شد خبری باز نیامد
-
پندنامه سعدی – 18
کاشکی قیمت انفاس بدانندی خلق تا دمی چند که مانده ست غنیمت شمرند سعدی » مواعظ » غزلیات » شماره ۲۰
-
پندنامه سعدی – 17
دوست مشمار آن که در نعمت زند لاف یاری و برادر خواندگی دوست آن دانم که گیرد دست دوست در پریشان حالی و درماندگی گلستان؛ باب اول
-
پندنامه سعدی – 16
به حقیقت آدمی باش ، وگرنه مرغ باشد که همی سخن بگوید ، به زبان آدمیت
-
پندنامه سعدی – 15
کاشکی قیمت انفاس بدانندی خلق تا دمی چند که ماندست غنیمت شمرند
-
پندنامه سعدی – ۱4
نادان همه جا با همه کس آمیزد چون غرقه به هر چه دید دست آویزد با مردم زشت نام همراه مباش کز صحبت دیگدان سیاهی خیزد
-
پندنامه سعدی – ۱۳
به نزد من آن کس نکوخواه توست که گوید: فـلان خـار در راه توست ___ بوستان،حکایت مامون با کنیزک
-
پندنامه سعدی – ۱2
رقم بر خود به نادانی کشیدی # که نادان را به صحبت برگزیدی طلب کردم ز دانای یکی پند # مرا فرمود به نادان مپیوند که گردانای دهری، خر بباشب # وگر نادانی، ابله تر بباشی _گلستان ص198
-
پندنامه سعدی – 11
مکن نماز بر آن هیچ کس که هیچ نکرد که عمر در سر تحصیل مال کرد و نخورد . مال از بهر آسايش عمر است نه عمر از بهر گرد كردن مال. عاقلي را پرسيدند: نيك بخت كيست و بدبختي چيست؟ گفت: نيك بخت آنكه خورد و كشت، و بدبخت آنكه مرد و هشت. _گلستان
-
پندنامه سعدی – 10
ای زبر دست زیر دست آزار گرم تا کی بماند این بازار؟ به چه کار آیدت جهانداری؟ مُردنت به که مردم آزاری گلستان، ص53