دسته: پند نامه سعدی

  • پندنامه سعدی – 9

    پرتو  نیکان  نگیرد هر که بنیادش  بد است تربیت نااهل را چون گِزدکان* بر گنبد است گلستان، 46 عاقبت گرگ زاده، گرگ شود گرچه  با آدمی  بزرگ  شود گلستان، ص47

  • پندنامه سعدی – 8

    خـر که کمـــتر نهنــــد بر وی بار         بی شــک آســــوده تر کنــد رفتار توانگرزاده­ای را دیدم بر سر گور پدر نشسته و با درویش بچه­ای، مناظره در پیوسته که صندوق تربت ما سنگین است و کتابه رنگین و فرش رخام انداخته و خشت پیروزه در او به کار برده. به گور […]

  • پندنامه سعدی – ۷

    گرچه شاطر* بود خروس به جنگ     چه زند پیش باز رویین چنگ؟ گُربه شیر است در گرفتن موش     لیک موش است در مصاف پلنگ گلستان، ص39 *چابُک

  • پندنامه سعدی – ۶

    به  چه  کار  آید ز گل طبقی ؟           از گلستان من ببر ورقی گل همین پنج روز شش باشد   وین گلستان همیشه خوش باشد گلستان، ص37

  • پندنامه سعدی – ۵

    زبان در دهان ای خردمند چیست؟       کلید   در  گنج   صاحب   هنر چو در بسته باشد چه داند کسی     که جوهر فروشست* یا پلیه ور** گلستان، ص35 * جواهر فروش ** خُرده فروش

  • پندنامه سعدی – 4

    کنونت که امکان گفتار هست     بگو ای برادر به لطف و خوشی که فردا چو پیک اجل در رسد     به حکم ضرورت زبان درکشی گلستان، ص35

  • پندنامه سعدی – 3

    «یکی از حکما، شنیدم که می گفت: هر کسی به جهل خویش اقرار نکند، مگر آن کسی که چون دیگری در سخن باشد همچنان تمام نا گفته، سخن آغاز کند.» سخن را سر است ای خردمند و بن       میاور سخن در میان سخن خداوند تدبیر و فرهنگ و هوش        نگوید سخن، تا نبیند خموش […]

  • پندنامه سعدی – ۲

    اگر چه پیش خردمند خامشی ادبست ….. به وقت مصلحت آن به که در سخن کوشی دو چیز طیره* عقلست دم فروبستن ….. به وقت گفتن و، گفتن به وقت خاموشی گلستان، صفحه35 * طیره =  سبکی، خفّت

  • پندنامه سعدی – ۱

    « مزن تا توانی به گفتار دم نکو گوی، گر دیر گویی چه غم » «بیندیش و آنگه برآور نفس و زان پیش بس کن که گویند بس» گلستان، صفحه38