نه چندان بخور کز دهانت برآید
نه چندان که از ضعف جانت برآید
یکی از حکما پسر را نهی همی کرد از بسیار خوردن که سیری مردم را رنجور کند گفت: ای پدر گرسنگی خلق را بکشد ، نشنیده ای که ظریفان گفته اند به سیری مردن به که گرسنگی بردن.
گفت: اندازه نگهدار ، کلوا واشربوا ولا تسرفوا.
نه چندان بخور کز دهانت برآید نه چندان که از ضعف جانت برآید
با آن که در وجود طعام است عیش نفس رنج آورد طعام که بیش از قدر بود
گر گلشکر خوری به تکلف زیان کند ورنان خشک دیر خوری گلشکر بود