حیف است سخت گفتن با هر گس از آن لب # دشنام به من بده، که درودت بفرستم
دیری است که سعدی به دل از عشق تو می گفت: # این بت نه عجب باشد اگر من بپرسم
بند همه غم های جهان بر دل من بود # دربند تو افتادم و از جمله بترسم
_غزلیات366
حیف است سخت گفتن با هر گس از آن لب # دشنام به من بده، که درودت بفرستم
دیری است که سعدی به دل از عشق تو می گفت: # این بت نه عجب باشد اگر من بپرسم
بند همه غم های جهان بر دل من بود # دربند تو افتادم و از جمله بترسم
_غزلیات366
یک پاسخ به “عشق نامه سعدی – ۱۶”
چه فتنه بود که حسن تو در جهان انداخت
که یک دم از تو نظر بر نمیتوان انداخت
.
همین حکایت روزی به دوستان برسد
که سعدی از پی جانان برفت و جان انداخت