هر چه نپايد دلبستگي را نشايد.
برچسب: شیرازی
خردنامه سعدی – 16
«دل دوستان آزردن، مراد دشمنان برآوردن است.»
سعدی
عشق نامه سعدی – 19
بیما؟ تو به سر بری همه عمر
ما؟ بیتو گمان مبر که یک دم
عشق نامه سعدی – 18
ای مرغ سحر عشف ز پروانه بیاموز
کان سوخته را جان شد و آواز نیامد
_رساله در عقل و عشق
عشق نامه سعدی – ۱۷
ای برتر از خیال و قیاس و گمان و وهم
وز هر چه گفته اند و شنیدیم و خوانده ایم
مجلس تمام گشت و به آخر رسید عمر
ما همچنان در اول وصف تو مانده ایم!
عشق نامه سعدی – ۱۶
حیف است سخت گفتن با هر گس از آن لب # دشنام به من بده، که درودت بفرستم
دیری است که سعدی به دل از عشق تو می گفت: # این بت نه عجب باشد اگر من بپرسم
بند همه غم های جهان بر دل من بود # دربند تو افتادم و از جمله بترسم
_غزلیات366
پندنامه سعدی – ۱2
رقم بر خود به نادانی کشیدی # که نادان را به صحبت برگزیدی
طلب کردم ز دانای یکی پند # مرا فرمود به نادان مپیوند
که گردانای دهری، خر بباشب # وگر نادانی، ابله تر بباشی
_گلستان ص198
عشق نامه سعدی – ۱4
همه عمر برندارم سر از این خمار مستی | که هنوز من نبودم که تو در دلم نشستی | |
تو نه مثل آفتابی که حضور و غیبت افتد | دگران روند و آیند و تو همچنان که هستی |
عشق نامه سعدی – ۱3
بارها گفتهام این روی به هر کس منمای
تــا تـأمــل نــکـنـد دیــده هـر بـی بــصرت
_غزلیات، شیج اجل
خردنامه سعدی – 11
چـو یکبار گفتی مگو باز پــس
که حلوا چو یکبار خوردند بس
.
_گلستان، باب چهارم (در فوائد خاموشی)