خـر که کمـــتر نهنــــد بر وی بار بی شــک آســــوده تر کنــد رفتار
توانگرزادهای را دیدم بر سر گور پدر نشسته و با درویش بچهای، مناظره در پیوسته که صندوق تربت ما سنگین است و کتابه رنگین و فرش رخام انداخته و خشت پیروزه در او به کار برده. به گور پدرت چه ماند خشتی دو فراهم آورده و مشتی دو خاک بر آن پاشیده. درویش پسر این بشنید و گفت: تا پدرت زیر آن سنگهای گران بر خود بجنبیده باشد، پدر من به بهشت رسیده بُوَد.
خـر که کمـــتر نهنــــد بر وی بار بی شــک آســــوده تر کنــد رفتارپ
مرد درویش که بار ستم فاقه کشید به در مرگ هــــمانا که سبکبار آید
و آن که در نعمت و آسایش وآسانی زیست مردنشز این همهشک نیستکهدشخوار آید
به همه حال اسیری که زبندی برهد بهــتر از حال امیری که گرفتـار آید
شیخ شیرین سخن، گلستان، ص171