-
هزل نامه سعدی – 12
«گفت: هرکس امشب دو رکعت نماز بگزارد، او را حوری دهند که بالای او از مشرق تا به مغرب باشد. کسی گفت: من این نماز نکنم و این حور را نمیخواهم. گفتند: چرا؟ گفت: زیرا که اگر سرش در کنارِ من باشد و در شیراز و بغدادش گایند، مرا چه خبر بُوَد؟!»
-
هزل نامه سعدی – 11
پیل اگر زخم سیخ او بیند مرگ را بر حیات بگزیند کودکی گر بخشک بسپوزد کیرش تا روز حشر میشود
-
هزل نامه سعدی – 10
شخصی نشسته بود و کیرش پیدا بود. پسر گفت بابا این چیست؟ گفت پای بابای تُست. گفت این پای را کفش کجاست؟ گفت مادرت کهنه طرطوسی دارد که گاهگاه به این پای میکشم!
-
پندنامه سعدی – 19
عاشقان کشتگان معشوقند بر نیاید ز کشتگان آواز ای مرغ سحر عشق ز پروانه بیاموز کان سوخته را جان شد و آواز نیامد این مدعیان در طلبش بی خبرانند کانرا که خبر شد خبری باز نیامد
-
هزل نامه سعدی – 9
گر بر سر بوق من نشینی دروازه کازرون ببینی + دانلود هزلیات سعدی (کلیک کنید)
-
هزل نامه سعدی – 8
بی خویش و غریب و خانمانم، چکنم؟ چون تو ندهی و خرنگایم چکنم؟ + دانلود هزلیات سعدی (کلیک کنید)
-
عشق نامه سعدی – ۶8
ای مرغ سحر تو صبح برخاستهای ما خود همه شب نخفتهایم از غم دوست…
-
هزل نامه سعدی – 7
ای خواجه اگر باخرد و تمکینی جز جلق زدن کار دگر نگزینی چه خوشتر از آن بود که هنگام جماع تا دسته فروبری ، سرش را بینی + دانلود هزلیات سعدی (کلیک کنید)
-
هزل نامه سعدی – 6
آمد به نماز آن صنم کافرکیش ببرید نماز مومنان و درویش میگفت امام مستمند دلریش ایکاش من از پس بدمی، وی از پیش + دانلود هزلیات سعدی (کلیک کنید)
-
هزل نامه سعدی – 5
«گفت: هرکس امشب دو رکعت نماز بگزارد، او را حوری دهند که بالای او از مشرق تا به مغرب باشد. کسی گفت: من این نماز نکنم و این حور را نمیخواهم. گفتند: چرا؟ گفت: زیرا که اگر سرش در کنارِ من باشد و در شیراز و بغدادش گایند، مرا چه خبر بُوَد؟!» (کلیات سعدی، به […]