نویسنده: اِنی کاظمی

  • خردنامه سعدی – ۹

    هر که با دشمنان صلح می کند سر آزاد دوستان دارد. بشوی ای خردمند از آن دوست دست          که با دشمنانت بود هم نشست

  • خردنامه سعدی – 8

    سر گرگ باید هم اوّل برید          نه چون گوسفندان مردم درید

  • عشق نامه سعدی – 11

    دشمن که جفایی کند، آن شیوه اوست      باری تو جفا مکن که معشوقی و دوست

  • خردنامه سعدی – 7

    اگر آدمی به چشم است و دهان و گوش و بینی چه میان نقش دیوار و میان آدمیت ؟

  • عشق نامه سعدی – 10

    من چشم از او چگونه توانم نگاه داشت؟ از در درآمدی و من از خود به درشدم گویی کز این جهان به جهان دگر شدم گوشم به راه تا که خبر می‌دهد ز دوست صاحب خبر بیامد و من بی‌خبر شدم چون شبنم اوفتاده بدم پیش آفتاب مهرم به جان رسید و به عیوق برشدم […]

  • عشق نامه سعدی – 9

    ز عشق تا به صبوری هزار فرسنگست!

  • عشق نامه سعدی – 8

    دستم نداد قوت رفتن به پیش یار چندی به پای رفتم و چندی به سر شدم تا رفتنش ببینم و گفتنش بشنوم از پای تا به سر همه سمع و بصر شدم

  • پندنامه سعدی – 10

    ای زبر دست زیر دست آزار    گرم تا کی بماند این بازار؟ به چه کار آیدت جهانداری؟     مُردنت به که مردم آزاری گلستان، ص53

  • عشق نامه سعدی – 7

    دوست دارم که بپوشی رخ همچون قمرت تا چو خورشید نبینند به هر بام  و  درت دوست دارم که بپوشی رخ همچون قمرت تا چو خورشید نبینند به هر بام و درت جرم بیگانه نباشد که تو خود صورت خویش گر در آیینه ببینی برود دل ز برت جای خنده‌ست سخن گفتن شیرین پیشت کب […]

  • خردنامه سعدی – ۶

    ظالم برفت و قائده زشت ازو بماند عادل برفت و  نام نکو یادگار کرد گلستان، ص212 ، سعدی