دسته: عشق نامه سعدی

  • عشق نامه سعدی – 58

    هر شبی با دلی و صد زاری منم و آب چشم و بیداری بنماندست آب در جگرم بس که چشمم کند گهرباری ملحقات و مفردات سعدی شماره ۲۵

  • عشق نامه سعدی – 57

    بسته‌ام از جهانیان بر دل تنگ من دری تا نکنم به هیچ کس گوشه چشم خاطری گر چه تو بهتری و من از همه خلق کمتری شاید اگر نظر کند محتشمی به چاکری باک مدار سعدیا گر به فدا رود سری هر که به معظمی رسد ترک دهد محقری دیوان اشعار، غزل555

  • عشق نامه سعدی – 56

    حلاوتیست لب لعل آبدارش را که در حدیث نیاید چو در حدیث آید غزلیات سعدی ۲۷۶

  • عشق نامه سعدی – 55

    گفتم آهن دلی کنم چندی ندهم دل به هیچ دلبندی سعدی » دیوان » غزلیات » غزل۵۳۸

  • عشق نامه سعدی – 55

    در این روش که تویی، گر به مرده برگذری عجب نباشد اگر نعره آید از کفنش غزل328

  • عشق نامه سعدی – 54

    نه طریق دوستانست و نه شرط مهربانی که به دوستان یک‌دل، سر دست برفشانی نفسی بیا و بنشین، سخنی بگو و بشنو که به تشنگی بمردم، بر آب زندگانی _غزل617

  • عشق نامه سعدی – 53

    به خنده گفت که «سعدی» از این سخن بگریز کجا روم که به زندان عشق دربندم غزل377   (سیمین‌ساق » سعدی شیرازی » دیوان » غزلیات » غزل377)

  • عشق نامه سعدی – 52

    یک روز به اتفاق صحرا من و تو از شهر برون شویم تنها من و تو دانی که من و تو کی به هم خوش باشیم؟ آنوقت که کس نباشد الا من و تو سیمین‌ساق » سعدی شیرازی » دیوان اشعار » رباعیات سعدی » رباعی شماره ۱۲۴

  • عشق نامه سعدی – 51

    چشم رضا و مرحمت، بر همه باز می کنی چون که به بخت ما رسد این همه ناز می کنی!

  • عشق نامه سعدی – 50

    وعده که گفتی: شبی با تو به روز آورم شب بگذشت از حساب روز برفت از شمار غزل ۲۹۶