-
عشق نامه سعدی – 4
من چرا دل به تو دادم که دلم میشکنی یا چه کردم که نگه باز به من مینکنی دل و جانم به تو مشغول و نظر در چپ و راست تا ندانند ح ریفان که تو منظور منی دیگران چون بروند از نظر از دل بروند تو چنان در دل من رفته که جان در […]
-
عشق نامه سعدی – ۳
به کمند سر زلفت نه من افتادم و بس که به هر حلقه موییت گرفتاری هست غزلیات، شیخ اجل، سعدی
-
عشق نامه سعدی – 5
پیش کسی رو که طلبکار تست ناز بر آن کن که خریدار تست گلستان، ص142
-
عشُاق نامه سعدی – ۲
« به کمند سر زلفت نه من افتادم و بس که به هر حلقه موییت گرفتاری هست» غزلیات؛ سعدی
-
عشق نامه سعدی – ۱
«گفته بودم چو بیایی غم دل با تو بگویم چه بگویم که غم از دل برود چون تو بیایی؟» «شمع را باید از این خانه به دربردن و کشتن! تا به همسایه نگوید که تو در خانه مایی» من ندانستم از اول که تو بی مهر و وفایی عهد نابستن از آن به که ببندی […]