تنگ چشمان نظر به میوه کنند | ما تماشاکنان بستانیم | |
تو به سیمای شخص مینگری | ما در آثار صنع حیرانیم |
دسته: خرد نامه سعدی
خردنامه نامه : گزیده اشعار مربوط به خرد و فهم و تجربه حکیم شیخ سعدی شیرازی
خردنامه سعدی – ۱۲
عالم ناپرهیزگار کور مشعله دار است
_گلستان، باب هشتم، در آداب صحبت
خردنامه سعدی – ۱۱
چـو یکبار گفتی مگو باز پــس
که حلوا چو یکبار خوردند بس
.
_گلستان، باب چهارم (در فوائد خاموشی)
خردنامه سعدی – ۱۰
هر چه گفتیم جز حکایت دوست
در همه عمر از آن پشیمانیم
خردنامه سعدی – ۸
سر گرگ باید هم اوّل برید نه چون گوسفندان مردم درید
خردنامه سعدی – ۷
اگر آدمی به چشم است و دهان و گوش و بینی
چه میان نقش دیوار و میان آدمیت ؟
خردنامه سعدی – ۶
ظالم برفت و قائده زشت ازو بماند
عادل برفت و نام نکو یادگار کرد
گلستان، ص۲۱۲ ، سعدی
خردنامه سعدی – ۵
«عالم بیعمل همچون زنبوریست بی عسل»
سعدی
خردنامه سعدی – ۴
«هرکه عیب دگران پیش تو آورد و شمرد
بیگمان عیب تو نزد دگران خواهد برد»
گلستان، باب دوم، در اخلاق درویشان
خردنامه سعدی – ۳
بنی آدم اعضای یکدیگرند که در آفرینش ز یک گوهرند
چو عضوی به درد آورد روزگار دگر عضوها را نماند قرار
بر بالین تربت یحیی پیغامبر(ع) معتکف بودم در جامع دمشق که یکی از ملوک عرب که به بی انصافی منسوب بود اتفاقاً به زیارت آمد و نماز و دعا کرد و حاجت خواست درویش و غنی بنده این خاک درند و آنان که غنی ترند محتاج ترند
آن گه مرا گفت از آن جا که همت درویشانست و صدق معاملت ایشان خاطری همراه من کنند که از دشمنی صعب اندیشناکم گفتمش بر رعیت ضعیف رحمت کن تا از دشمن قوی زحمت نبینی.
به بازوان توانا و قوت سر دست خطاست پنجه مسکین ناتوان بشکست
نترسد آن که بر افتادگان نبخشاید که گر ز پای در آید کسش نگیرد دست
هر آن که تخم بدی کشت و چشم نیکی داشت دماغ بیهده پخت و خیال باطل بست
ز گوش پنبه برون آر و داد خلق بده وگر تو میندهی داد روز دادی هست
بنی آدم اعضای یکدیگرند که در آفرینش ز یک گوهرند
چو عضوی به درد آورد روزگار دگر عضوها را نماند قرار
تو کز محنت دیگران بی غمی نشاید که نامت نهند آدمی
گلستان » باب اول در سیرت پادشاهان