-
عشق نامه سعدی – 49
بعد از تو هیچ در دل سعدی گذر نکرد وان کیست در جهان که بگیرد مکان دوست سعدی، دیوان، غزل ها، غزل101
-
عشق نامه سعدی – 48
هزار جان به ارادت تو را همیجویند تو سنگ دل به لطافت دلی نمیجویی _سعدی ( دیوان، غزلیات، غزل515 )
-
عشق نامه سعدی – 47
بسیار ملامتم بکردند کاندر پی او مرو که بدخوست.. ای سخت دلان سست پیمان این شرط وفا بود که بیدوست بنشینم و صبر پیش گیرم دنبالهی کار خویش گیرم؟
-
عشق نامه سعدی – 45
یک روز به شیدایی در زلف تو آویزم زان دو لب شیرینت صد شور برانگیزم گر قصد جفا داری اینک من و اینک سر ور راه وفا داری جان در قدمت ریزم
-
عشق نامه سعدی – 44
گفتی به غمم بنشین یا از سر جان برخیز فرمان برمت جانا بنشینم و برخیزم…..
-
عشق نامه سعدی – 43
گفتیم عشق را به صبوری دوا کنیم هر روز عشق بیشتر و صبر کمترست! » سیمین ساق » سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل65
-
عشق نامه سعدی – 42
او سخن میگوید و دل میبرد و او نمک میریزد و مردم کباب غزلیات27
-
عشق نامه سعدی – 41
با تو بباشم به کدام آبروی؟ یا بگریزم به چه مردانگی!
-
عشق نامه سعدی – 40
«کشتن شمع چه حاجت بود از بیم رقیبان پرتو روی تو گوید که تو در خانه ی مایی»
-
عشق نامه سعدی – 39
دو عالم را به یکبار از دل تنگ برون کردیم تا جای تو باشد غزلیات سعدی ۲۰۵